عـــــشقولانه

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۰
مهر

یکی اَ لذتایی که میتونه باشه
دختر و پسرمون بزرگ شدن
عروسی دعوت شدیم
تو پسرمون کت و شلوارتون یکیه
منو دخترمونم لباسامون یکیه
من و تو دستِ همو میگیریم
پسرمم دستِ دخترمونو
به دخترم بگم کراوات داداشیتو درست کن
و من هم کراوات تورو درست کنم....
و‌ دیگر هیچ...

^_^

  • sanaz khanoom
۱۰
مهر

شب خواستگاریمونه
فقط مامانامون میدونن که
باهم بودیم
مارو فرستادن اتاق
تا صحبتامونو باهم کنیم
ولی ما که حرفی نداریم بگیم!
یه عالمه عکسه سلفی میندازیم
بعد سرمو میذاری رو سینه ات...
تا نشونم بدی دلت،
توش چه قیامتیه

^_^

  • sanaz khanoom
۱۰
مهر

ببین دخترجون...
بعضی وقتا ....
میدونم اَزم دلخوری
میدونم دختر لوسِ باباتی
ولی منو نیگا...
من بابات نیستما
که قهر کردی...اخم کنی، نیگا نکنی...
اخماتم باس واس من باشه
نه واس در و دیوار
پس منو نیگا تا سیاهت نکردم...

والا...

^_^


  • sanaz khanoom